RED LINE (Ep 10)
اینجارو با هر آهنگی دوس دارین بخونین!
-: من...نمیـ...دونم...چرا...این...کارو...کردی...ولی...بدون...من...همیشه...دوست...داشتم...سویانگ...عشق من
بعد از گفتنه این جمله دست سویانگو گرفت و لبخند مهربونی زد.ولی صورت خونیش باعث شد ک چال لوپاش مث همیشه معلوم نباشه.پلکاش آروم روی هم افتادن و سرش ب طرف دیگه ای خم شد.
دیگه هیچ صدایی شنیده نمیشد...
فقط صدای کلاغ ها بود ک همه باهم از رو درخت پر زده بودن و بلند قار قار میکردن...
انگار اونا هم از مرگ یونگ سنگ خبردار شده بودن...
..........
-: ب نظرتون سویانگ کجاس؟هنوز زنگم نزده؟یعنی چی شده؟
-: بابا چقد نگرانی.حتما کارش ی خورده طول کشید...
..........
هیون: خاموشش اون تلویزیونو.سرم رفت
جونگ: میگم چرا یونگ برنگشت؟اون ک این سریالو دوس داشت
کیو: تازه اصن نگفت کجا میره.میگم ی زنگ ب گوشیش بزن
هیون: دوستان عزیز ممنون بابت این همه لطف و توجهی ک نسبت ب بنده دارین
هیونگ: ارادتمند شما هیون عقده ی توجه!
هیون: میزنم پخش دیوار شیا
جونگ: هووووووووو زورت ب کوچیکتر از خودت رسیده؟ ب بچه من کاری نداشته باش اهه! بیا مامانی بیا بغلم
هیونگ هم رفت بغل جونگمین و عین بچه ها لب و لوچشو آویزون کرد
-: مامانی بابایی اذیتم میتونه!
جونگ: بابایی غلط میکنه عزیز دلم!
هیون: هی زن درست حرف بزن.زنا هم زنای قدیم
کیو: ای خدا این چ سرنوشتیه ک باید با این خل و چلا زندگی کنم؟
هیونگ: هی از خداتم باشه
کیو: برو بابا.شما خال خاله بازیهاتونو بکنین من برم ببینم این پسره چرا نیومد
بعد هم پاشد و رفت تو اتاقش و رو تختش نشست و گوشیشو در آورد و ب یونگ سنگ زنگ زد
مشترک MTN کره سل {همون ایرانسل ورژن کره ایش!} مورد نظر شما دستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده است.
-: ای بابا خاموشه
و دوباره ب خط دیگش زنگ زد.
مشترک مورد نظر... {این یکی همراه اول بود!}
-: لعنتی اینم ک خاموشه
گوشیشو پرت کرد رو مبل و دستشو تو موهاش فرو برد و سرشو تکون داد.اعصابش خیلی خورد بود.داشت میرفت ک هیچی نگفته بود.حالا هم ساعت یکه.معلوم هس این پسره کجا رفته؟
تو همین فکرا بود ک گوشیش زنگ خورد.شماره رو نمیشناخت واس همین با تردید جواب داد
-: الو سرهنگ کیم؟
کیو: بله خودمم.شما؟
-: سرگرد پارک هستم.از اداره آگاهی مزاحمتون میشم.
کیو: بله بفرمایین.
-: من تازه رسیدم بیمارستان مثه اینکه یونگ سنگو...
-: خنگ بگو سرهنگ هئو
-: دیوانه ی احمق
-: هیس خفه شین دوتاتون...
کیو: سرگرد پارک؟ چیزی شده؟
یهو ی صدای خنده از اونور اومد
-: مگه بهت نمیگم خفه شو...بله سرهنگ کیم داشتم میگفتم.سرهنگ هئو رو آوردن ب این بیمارستان
کیو: ببخشید کی آوردش؟همراه داره؟
-: اممممم همراه؟ -صداشو پایین میاره- چی بگم؟
-: چمیدونم.ما ک نمیدونیم کی همراش بوده
-: نه همراه نداره.تنهاس
کیو: تنهاس؟ ولی شما گفتین آوردنش...
-: نه...یعنی...منظورم اینه که...همراه داشت...ولی الان رفت...الان تنهاس
کیو چشماشو ریز کرد و از جاش پاشد و پشت در اتاقش ایستاد.
کیو:آه بله متوجه شدم
بعد سریع در اتاقو باز کرد و پرید بیرون و بلند گفت: ببخشید کدوم بیمارستان؟
هر سه تا یهو برگشتن طرفش.جونگمین وسط هال رو زمین نشسته بود و هیون و هیونگ دو طرفش بودن. همشون تا کیو جونگ رو دیدن پقی زدن زیر خنده
کیو: دیوونه های روانی تیمارستانی.اصن بامزه نبود. و ب طرف آشپزخونه رفت
هیونگ: دیدی جونگمین زدی خرابش کردی.گفتم ک بده من حرف میزنم
جونگ: برو بابا.انقد شمادوتا حرف زدین لو رفتیم
هیون: خوو راس میگه دیگه
جونگ: خب حالا تو هم اییییییییییش! و صورتشو ب حالت بامزه ای جمع کرد و روشو کرد اونور و مثلا قهر کرد
یهو گوشیه هیون زنگ خورد
هیون: شمارشو نمیشناسم
هیونگ: بابا تابلوئه ک کیوئه دیگه.
جونگ: آره حتما میخاد تلافی کنه.بیخیال بابا جواب نده.
هیون قطعش کرد ولی اون هی زنگ میزد.
هیونگ: بچه ها من یواش یواش دارم میترسم.جواب بده اونو
جونگ: راس میگه.بهتره جواب بدی
کیو از آشپزخونه اومد بیرون و با عصبانیت گفت: ای بابا کشت اون خودشو. یکی جواب بده دیگه
جونگ: یعنی تو نیستی؟؟؟؟
کیو: من؟؟؟؟؟ واس چی من؟؟؟؟؟؟
هیون هم با حرف اینا گوشیو جواب داد.
-: بله؟
-: الو آقای کیم؟
-: بله خودم هستم.امرتون؟
-: سرهنگ سانگ هستم.از اداره آگاهی مزاحمتون میشم.ما همین نیم ساعته پیش جسد ی پسر رو تو ی پارک بیرون شهر پیدا کردیم.طبق کارت ملی ای ک ما از تو جیبش پیدا کردیم ظاهرا اسمش یونگ سنگه.هئو یونگ سنگ... پشت کارت ملیش شماره شمارو نوشته بود
با این حرف سانگ هیون سر جاش سیخ شد.خشکش زده بود. ب زور و با صدایی ک ب سختی ازش در میومد گفت: یو...یونگ...سنگ؟؟؟
-: بله..لطفا برای تشخیص هویت جسد ب اداره آگاهی 215 مراجعه کنید
-: بـ...له...ممـ...نون
-: خواهش میکنم خداحافظ
بوق بوق بوق بوق
تماس قطع شد.ولی هیون هنوز گوشی تو دستش بود و ب نقطه ی نامعلومی خیره بود.
هیونگ: هیون خوبی؟ چی شد؟کی بود؟ چی گفت؟ واس یونگ سنگ اتفاقی افتاده؟
جونگمین آروم گوشیو از تو دستش در آورد و قطع کرد.
هیون: اون...اون...مرده...
نظرات شما عزیزان:
|