Just Just Just Ss501


Just Just Just Ss501

هرچی راجع به دابل اس


Red line Ep.10

RED LINE (Ep 10)

اینجارو با هر آهنگی دوس دارین بخونین!

-: من...نمیـ...دونم...چرا...این...کارو...کردی...ولی...بدون...من...همیشه...دوست...داشتم...سویانگ...عشق من

بعد از گفتنه این جمله دست سویانگو گرفت و لبخند مهربونی زد.ولی صورت خونیش باعث شد ک چال لوپاش مث همیشه معلوم نباشه.پلکاش آروم روی هم افتادن و سرش ب طرف دیگه ای خم شد.

دیگه هیچ صدایی شنیده نمیشد...

فقط صدای کلاغ ها بود ک همه باهم از رو درخت پر زده بودن و بلند قار قار میکردن...

انگار اونا هم از مرگ یونگ سنگ خبردار شده بودن...

..........

-: ب نظرتون سویانگ کجاس؟هنوز زنگم نزده؟یعنی چی شده؟

-: بابا چقد نگرانی.حتما کارش ی خورده طول کشید...

..........

هیون: خاموشش اون تلویزیونو.سرم رفت

جونگ: میگم چرا یونگ برنگشت؟اون ک این سریالو دوس داشت

کیو: تازه اصن نگفت کجا میره.میگم ی زنگ ب گوشیش بزن

هیون: دوستان عزیز ممنون بابت این همه لطف و توجهی ک نسبت ب بنده دارین

هیونگ: ارادتمند شما هیون عقده ی توجه!

هیون: میزنم پخش دیوار شیا

جونگ: هووووووووو زورت ب کوچیکتر از خودت رسیده؟ ب بچه من کاری نداشته باش اهه! بیا مامانی بیا بغلم

هیونگ هم رفت بغل جونگمین و عین بچه ها لب و لوچشو آویزون کرد

-: مامانی بابایی اذیتم میتونه!

جونگ: بابایی غلط میکنه  عزیز دلم!

هیون: هی زن درست حرف بزن.زنا هم زنای قدیم

کیو: ای خدا این چ سرنوشتیه ک باید با این خل و چلا زندگی کنم؟

هیونگ: هی از خداتم باشه

کیو: برو بابا.شما خال خاله بازیهاتونو بکنین من برم ببینم این پسره چرا نیومد

بعد هم پاشد و رفت تو اتاقش و رو تختش نشست و گوشیشو در آورد و ب یونگ سنگ زنگ زد

مشترک MTN کره سل {همون ایرانسل ورژن کره ایش!} مورد نظر شما دستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده است.

-: ای بابا خاموشه

و دوباره ب خط دیگش زنگ زد.

مشترک مورد نظر... {این یکی همراه اول بود!}

-: لعنتی اینم ک خاموشه

گوشیشو پرت کرد رو مبل و دستشو تو موهاش فرو برد و سرشو تکون داد.اعصابش خیلی خورد بود.داشت میرفت ک هیچی نگفته بود.حالا هم ساعت یکه.معلوم هس این پسره کجا رفته؟

تو همین فکرا بود ک گوشیش زنگ خورد.شماره رو نمیشناخت واس همین با تردید جواب داد

-: الو سرهنگ کیم؟

کیو: بله خودمم.شما؟

-: سرگرد پارک هستم.از اداره آگاهی مزاحمتون میشم.

کیو: بله بفرمایین.

-: من تازه رسیدم بیمارستان مثه اینکه یونگ سنگو...

-: خنگ بگو سرهنگ هئو

-: دیوانه ی احمق

-: هیس خفه شین دوتاتون...

کیو: سرگرد پارک؟ چیزی شده؟

یهو ی صدای خنده از اونور اومد

-: مگه بهت نمیگم خفه شو...بله سرهنگ کیم داشتم میگفتم.سرهنگ هئو رو آوردن ب این بیمارستان

کیو: ببخشید کی آوردش؟همراه داره؟

-: اممممم همراه؟ -صداشو پایین میاره- چی بگم؟

-: چمیدونم.ما ک نمیدونیم کی همراش بوده

-: نه همراه نداره.تنهاس

کیو: تنهاس؟ ولی شما گفتین آوردنش...

-: نه...یعنی...منظورم اینه که...همراه داشت...ولی الان رفت...الان تنهاس

کیو چشماشو ریز کرد و از جاش پاشد و پشت در اتاقش ایستاد.

کیو:آه بله متوجه شدم

بعد سریع در اتاقو باز کرد و پرید بیرون و بلند گفت: ببخشید کدوم بیمارستان؟

هر سه تا یهو برگشتن طرفش.جونگمین وسط هال رو زمین نشسته بود و هیون و هیونگ دو طرفش بودن. همشون تا کیو جونگ رو دیدن پقی زدن زیر خنده

کیو: دیوونه های روانی تیمارستانی.اصن بامزه نبود. و ب طرف آشپزخونه رفت

هیونگ: دیدی جونگمین زدی خرابش کردی.گفتم ک بده من حرف میزنم

جونگ: برو بابا.انقد شمادوتا حرف زدین لو رفتیم

هیون: خوو راس میگه دیگه

جونگ: خب حالا تو هم اییییییییییش! و صورتشو ب حالت بامزه ای جمع کرد و روشو کرد اونور و مثلا قهر کرد

یهو گوشیه هیون زنگ خورد

هیون: شمارشو نمیشناسم

هیونگ: بابا تابلوئه ک کیوئه دیگه.

جونگ: آره حتما میخاد تلافی کنه.بیخیال بابا جواب نده.

هیون قطعش کرد ولی اون هی زنگ میزد.

هیونگ: بچه ها من یواش یواش دارم میترسم.جواب بده اونو

جونگ: راس میگه.بهتره جواب بدی

کیو از آشپزخونه اومد بیرون و با عصبانیت گفت: ای بابا کشت اون خودشو. یکی جواب بده دیگه

جونگ: یعنی تو نیستی؟؟؟؟

کیو: من؟؟؟؟؟ واس چی من؟؟؟؟؟؟

هیون هم با حرف اینا گوشیو جواب داد.

-: بله؟

-: الو آقای کیم؟

-: بله خودم هستم.امرتون؟

-: سرهنگ سانگ هستم.از اداره آگاهی مزاحمتون میشم.ما همین نیم ساعته پیش جسد ی پسر رو تو ی پارک بیرون شهر پیدا کردیم.طبق کارت ملی ای ک ما از تو جیبش پیدا کردیم ظاهرا اسمش یونگ سنگه.هئو یونگ سنگ... پشت کارت ملیش شماره شمارو نوشته بود

با این حرف سانگ هیون سر جاش سیخ شد.خشکش زده بود. ب زور و با صدایی ک ب سختی ازش در میومد گفت: یو...یونگ...سنگ؟؟؟

-: بله..لطفا برای تشخیص هویت جسد ب اداره آگاهی 215 مراجعه کنید

-: بـ...له...ممـ...نون

-: خواهش میکنم خداحافظ

بوق بوق بوق بوق

تماس قطع شد.ولی هیون هنوز گوشی تو دستش بود و ب نقطه ی نامعلومی خیره بود.

هیونگ: هیون خوبی؟ چی شد؟کی بود؟ چی گفت؟ واس یونگ سنگ اتفاقی افتاده؟

جونگمین آروم گوشیو از تو دستش در آورد و قطع کرد.

هیون: اون...اون...مرده...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: Hani_Hyungi_Admin | تاريخ: دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |